کد مطلب:80313 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

زیاد بن ابیه











هنگامی كه «زیاد بن ابیه» در حكومت بصره جانشین و قائم مقام عبدالله بن عباس بود، امام به او نامه ای نوشت و او را از خیانت به بیت المال مسلمانان برحذر داشت:

«و انی اقسم بالله قسما صادقا لئن بلغنی انك خنت من فی ء المسلمین شیئا صغیرا او كبیرا لا شدن علیك شده تدعك قلیل الوفر، ثقیل الظهر، ضئیل الامر و السلام.[1].

(صادقانه به خدا سوگند یاد می كنم اگر گزارش رسد كه از غنائم و بیت المال مسلمین چیزی كم یا زیاد به خیانت برداشته ای، آن چنان بر تو سخت بگیرم كه در زندگی كم بهره و بی نوا و حقیر و ضعیف شوی والسلام).

طبق نقل مولف «مصادر نهج البلاغه»: امام علیه السلام «سعد» غلام خود را به سوی زیاد فرستاد تا او را وادار كند كه بیت المال بصره را به كوفه نزد امام بفرستد ولی در اثر منازعه و اختلافی كه بین سعد و زیاد بود این مذاكره به جائی نرسید و سعد مراجعت كرد و از زیاد پیش امام علیه السلام شكایت نمود، امام نامه ای به زیاد نوشت كه مرحوم رضی جملاتی از آن را در اینجا آورده است.[2].

«فدع الاسراف مقتصدا و اذكر فی الیوم غدا و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل لیوم

[صفحه 192]

حاجتك. اترجوان یعطیك الله اجر الستواضعین و انت عنده من المتكبرین و تطمع- و انت متمرغ فی النعیم، تمنعه الضعیف و الارمله- ان یوجب لك ثواب المتصدقین؟ و انما المرء مجزی بما اسلف و قادم علی ما قدم و السلام»[3].

(اسراف را كنار بگذار و میانه روی را پیشه كن! از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنیا به مقدار ضرورت برای خویش نگاهدار و زیادی را برای روز نیازت از پیش فرست (و برای قیامت ذخیره كن) آیا امید داری خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالی كه در پیشگاهش از متكبران باشی؟! و آیا طمع داری كه ثواب انفاق كنندگان را به تو عنایت كند در صورتی كه در زندگی در ناز و نعمت هستی؟ و مستمندان و بیوه زنان را از آن منع می كنی؟ بدان انسان به آنچه از پیش فرستاده پاداش داده می شود و به آنچه قبلا برای خود نزد خدا ذخیره كرده وارد می گردد و السلام).

ابن ابی الحدید می نویسد: خدا روی زیاد را زشت گرداند او پاداشها و احسانهای امام را خوب تلافی كرد چه اعمال قبیحی كه نسبت به شیعیان و پیروان آن امام علیه السلام بزرگوار مرتكب نگردید! و اسراف در بدگوئی امام علیه السلام و نكوهش از رفتار و كردار او را از حد گذرانید او به قدری در این باره مبالغه كرد كه معاویه آن دشمن سرسخت هم، به كمتر از آن راضی می شد و او این كارها را تنها برای رضایت معاویه انجام نمی داد بلكه از روی باطن زشت خود كه سرچشمه این زشتیها و نامردیها بود منشا می گرفت، زیرا از كوزه همان تراود كه در او است، فرزندش هم دنبال اعمال پدر را گرفت و خیانت را به آخرین درجه رسانید.[4].

نامه ی دیگر امام علیه السلام به «زیاد بن ابیه» و این هنگامی بود كه به او گزارش رسید كه معاویه می خواهد با ملحق ساختن زیاد به فرزندان ابوسفیان وی را بفریبد.

«و قد عرفت ان معاویه كتب الیك یستزل لبك و یستفل غربك، فاحذره فانما هو الشیطان: یاتی المرء من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله، لیقتحم غفلته و یستلب غرته. و قد كان من ابی سفیان فی زمن عمر بن الخطاب فلته من حدیث النفس و نزغه من نزغات الشیطان: لا یثبت بها نسب و لا یستحق بها ارث، و المتعلق بها كالواغل المدفع و النوط المذبذب»[5].

(دانستم كه معاویه نامه ای برایت نوشته، تا عقلت را به دزدد، و عزم و تصمیمت را در هم شكند، از او بر حذر باش كه او شیطان است و از هر طرف به سراغ انسان می آید: از جلو و از

[صفحه 193]

عقب، از راست و چپ می آید تا در حال غفلت او را تسلیم خود سازد و درك و شعورش را برباید.

(آری) ابوسفیان در زمان عمر بن خطاب سخنی بدون اندیشه از پیش خود با تحریكات شیطان می گفت ولی این سخن آن قدر بی پایه است كه نه به آن نسب ثابت می شود و نه استحقاق میراث می آورد. كسی كه به چنین سخنی متمسك شود همچون بیگانه ای است كه در جمع شتران یك گله وارد شود و بخواهد از آبخورگاه آب بنوشد كه بالاخره همه آن را كنار می زنند و از آب خوردن منعش می نمایند و یا همانند ظرفی است كه به بار مركبی بیاویزند كه با حركت مركب همواره در تزلزل و اضطراب است).

هنگامی كه «زیاد» این نامه را خواند، گفت: به پروردگار كعبه سوگند كه امام علیه السلام با این نوشته شهادت بر این مطلب (كه در دل من بوده) داده است و این همچنان در قلبش بود تا زمانی كه او را دعوت به ملحق شدن نمود.


صفحه 192، 193.








  1. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی، 20.
  2. مصادر نهج البلاغه، ج 3 ص 244.
  3. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی 21.
  4. شرح ابن ابی الحدید، ج 15 ص 135.
  5. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی 44.